امروز شیفت دیسپچ داشتیم

من کنار در نشسته بودم

چند بار احساس کردم کسی زمزمه میکنه مامان

( whisper معادل انگلیسیشه ، زمزمه نه ، انگار که بیشتر از دهنتون هوا خارج شه تا صدا ، اونجوری )

حقیقتا ترسیدم به خودم

اخه به بقیه نگاه میکردم واکنشی نداشتن

چند بار تکرار شد

دیدم دستگیره در صدا میده خیلی کم

نگاش کردم

دیدم خیلی ریز و اروم تکون میخوره

انگار که دستتون رو بذارید رو دستگیره ولی فشار ندید

در حالا که کمی تا سکته فاصله داشتم

به خانومی که اونجا بود گفتم فک کنم یکی میخواد درو باز کنه

بعد همزمان که داشتم با ترس درو باز میکردم

خانومه گفت پسر منه 😐😐

بعد پسرش بود دیگه

‌.

.

.

+ تا قبل اینکه من بگم کسی نه متوجه صدا شد نه دستگیره

++ صدای مامان گفتنش ، شبیه صدای اون ماره بود تو هری پاتر

+++ وای کلمه ش یادم اومد ، نجوا ، نجوا میکرد

++++ عسلم برا روز دختر برام دسته گل و یه دستبند خرید ، دستبنده ست گوشواره‌م بود ، باکسشم زرد بوددددد 🫠😭😭