622
امروزم ( در واقع دیروز ) خیلی خوب بود ، کلا روزی که کنار علیرضا بگذره خیلی خوبه
فقط امروز یه خورده برا خودم عجیب بود و احتمالا رفتارام برا علیرضا هم عجیب بوده
بغلش بودم ، دستش تو دستم بود ، داشت با من حرف میزد ، ولی در لحظه به قدری دوست داشتنم نسبت بهش زیاد بود که نمیدونستم چکار کنم ، واقعا کنترل احساساتم برام سخت بود و خب خودشم فهمید
.
.
+ میتونم ساعتها به چشاش نگاه کنم و سیر نشم
++ کاش هیوقت این قدرتو پیدا نکنه که ذهن بقیه رو بتونه بخونه
+ [ پنجشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۳ ] [ 2:44 ] [ Meli ]
|