امروزم ( در واقع دیروز ) خیلی خوب بود ، کلا روزی که کنار علیرضا بگذره خیلی خوبه

فقط امروز یه خورده برا خودم عجیب بود و احتمالا رفتارام برا علیرضا هم عجیب بوده

بغلش بودم ، دستش تو دستم بود ، داشت با من حرف میزد ، ولی در لحظه به قدری دوست داشتنم نسبت بهش زیاد بود که نمیدونستم چکار کنم ، واقعا کنترل احساساتم برام سخت بود و خب خودشم فهمید

.

.

+ میتونم ساعت‌ها به چشاش نگاه کنم و سیر نشم

++ کاش هیوقت این قدرتو پیدا نکنه که ذهن بقیه رو بتونه بخونه