رفتم فروشگاه یکم خرید کنم

یه پسر بچه ای با باباش اونجا بود

پسرشو گذاشته بود تو سبد خرید چرخدارا

کنار قفسه های خوراکی بودن

بعد اینقددددد این پدر و پسر کیوت بودن و مدل حرف زدن باباعه به دل مینشست که حد نداشت

اول که کلی قربون صدقه ی بچه‌ش رفت مریض شده

بعد یه ترد نمکی برداشت گفت بیا اینو بخور شیرینی برات خوب نیس

بعد همینجوری که با چرخ میرفتن توضیح میداد که بچه بوده مادرش براش ازین تردا میخریده و اینا

.

.

.

.

+ کاش اگه کسی اینقد مهربون و صبور نیس بچه دار نشه

++ چرا اینو گفتم ؟ چون تو بخش اطفال بیمارستان یه پسر ۱۰ ساله معتاد شده بود چون پدرش بهش مواد داده بود